چه کسی به پاستور برود؟

چه کسی به پاستور برود؟

انتشار لیست های غیررسمی درباره نامزدهای احتمالی انتخابات تیر ماه آتی رویداد عجیبی نیست. چرا که ایران، هنوز هم یک نظام سیاسی مبتنی بر کنشگری و رقابت احزاب ندارد. لذا در چنین ساختاری؛ نگاه مردم و فعالان سیاسی، معطوف به افرادی است که مشهورترند یا اشتیاق رییس شدن را در آنان می توان دید. شاید در شرایط فعلی، برای افرادی که قایل به حکمرانی مبتنی بر نگرش مردم و حمایت مردمی نیستند، خواستِ «جامعه ایران» فرع ماجرا باشد. اما بدون شک، بی اعتنایی به خواستِ مردم، انباشت مشکلات را به سطوحی نگران کننده و خطرناک خواهد رساند و باید آرزو کنیم که خردمندی و دوراندیشی سیاسی – ولو در سطحی نسبی – تغییر کوچکی ایجاد کند و اندکی از بار مشکلات کشور بکاهد.

آنهایی که ریالیست تر هستند؛ از تمام آمال و انتظارات خود تخفیف قابل توجهی می دهند و می گویند: به فکر شایسته مطلوب نباشیم؛ به این فکر کنیم که با مختصات قیف نظام انتخاباتی کشور، چه کسی می تواند بدان جایگه رسد. از این مهم تر، قرار است نفر بعدی، رییس مجریه شود یا رییس جمهور؟ فرق هست بین این دو؟ بله. می توان با نگرشی تاویلی، تفاوت رییس جمهور و رییس مجریه را چنین مرزبندی کرد: اگر وضعیت مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری، چیزی مانند همان انتخابات 8 درصدی دُور دوم تهران باشد و رییس بعدی، با رای پایین به پاستور برود، نمی توان به راحتی او را مورد حمایت «جمهور» دانست. اگر قرار باشد همه را تکل بزنند و پنالتی و آفسایدی هم در کار نباشد تا یک بازیکن خاص موفق به گلزنی شود، باز هم اثری از جمهوریت نیست. آیا می توانیم بین این قطبین رویکردی، قایل به یک وضعیت طیف گوته باشیم؟ بله می توان.

در شرایط امروز، توجه به نگاه این سه کنشگر اهمیت حیاتی دارد: اول جامعه، دوم نگاه شورای نگهبان و سوم؛ نامزد یا فردی که قرار است در چهار سال آتی بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند.

بسته به این که نوع نگاه حاکمیت چه باشد، می توان از حالا در مورد رییس جمهور بعدی چنین گفت: اگر پشت رییس بعدی، صرفا به حمایت جناحی، تساهل شورای نگهبان و حمایت جناحی و ابزار تبلیغاتی گرم باشد، طبیعتا نخستین مساله او این است که چه ترتیباتی برای سازش و تعامل با رقبا، شرکا و مدعیان در نظر بگیرد و راه دولت قبلی را به چه شکلی ادامه دهد یا برای ادامه ندادن، باید چه امتیازاتی بدهد! اما اگر قرار باشد به مردم بنگرد و پدیده ای به نام نگرش سیاسی جامعه ایران برایش محلی از اعراب داشته باشد؛ باید قبل از هر چیز وزنه سنگین شناخت و معرفت را بالا ببرد و اطمینان دهد که درک صحیحی از «مساله ایران» دارد. مساله کشور چیست؟ ایران با چه مشکلاتی درگیر و گلاویز است؟ اگر قایل به صورت بندی مسایل و تشکیل لیستی اولویت بندی شده از مشکلات مهم کشور باشیم، کدام مساله را باید در صدر نهاد، کدامان در میانه و کدام در پایان لیست؟

تصور می کنم؛ کم نیستند شمار افرادی که فکر می کنند مهمترین مساله ایران، پرونده هسته ای و چند و چون سازش با آمریکا و گذار از گردنه تحریم است. ولی شخصا چنین نگرشی ندارم. چرا؟ مگر می شود اقتصاد بحرانی کشور را با همین وضعیت تحریم زده مدیریت کرد و اجازه داد که مردم زیر بار سنگین تورم روزافزون؛ له شوند؟ خیر. قطعا نمی توان به این شکل ادامه داد و باید راهی پیدا کرد. ولی قضیه این است که فرامساله و معرفت شناسی نگرش آن جریان سیاسی که در این چند سال، ایران را به سمت انسداد برده؛ کاری کرده که سیاست خارجی، اهمیت خود را از دست دهد و کشور، در داخل به سوی آچمز برود. این جریان، نگاهی به جهانِ هستی، زیست شهروندان، مناسبات قدرت و مکانیسم حکمرانی دارد که میزان فشار و تبعات آن برای مردم، حتی از فشار تحریم های آمریکا هم بیشتر است! می گویید نه؟ به مصداق و نمونه روشنی بنگرید که قصد دارد در تمام حوزه های زیست جامعه سرک بکشد و آنان را گله و خود را شبان بپندارد.

کافیست به نوع نگاه سردمداران طرح حجاب و عفاف بنگرید که واقعا می خواهند با استفاده از تصاویر دوربین های نصب شده در کوی و برزن، از حساب زنان و دختران این سرزمین، جریمه نقدی برداشت کنند! کافی ست به کسانی بنگریم که از دید آنها، اختلاس و فساد مالی مساله نیست بلکه افزایش سختگیری و فشار به منظور بالابردن فرزندآوری، اولویت حیاتی دارد. در تعریف آنان از حکمرانی، حتی غباری از «آزادی» و قایل بودن به «اراده بشر» وجود ندارد و به دنبال خلق مدار بسته و محدودی هستند که در آن، از سبزی فروش سر خیابان تا دربان، استاندار و استاد دانشگاه و کارمند و وزیر، همه و همه باید از یک صنف و یک تیپ باشند، همه آنها یک نوع غذا بخورند، یک نوع بپوشند، یک موسیقی را گوش دهند، یک فیلم را ببینند و عن قریب باید در مورد انتخاب نوع سُس و ادویه مصرفی مطبخ خانه هایشان نیز، کسب تکلیف کنند. پس قبول کنیم که این «مساله» و تبعات آن، برای زیست آدمیان این کشور، حتی از مساله آمریکا و تحریم نیز مهم تر است. با این مفروضات، سراغ این برویم که از میان افرادی که اسامی آنها به عنوان نامزدهای احتمالی یا بلقوه معرفی شده، کدامیک مناسب تر به نظر می رسد:

افرادی همچون محمد مخبر کفیل ریاست جمهوری، محمد اسلامی رییس سازمان انرژی اتمی، قاضی زاده رییس بنیاد شهید، مهرداد بذرپاش وزیر راه و شهرسازی و فرد نزدیک به درب کابینه یعنی زاکانی شهردار تهران، از افرادی هستند که می توان گفت با حدس و گمان و همچنین بر اساس شنیده ها، ظن و احتمال ورود آنان به رقابت آتی وجود دارد.

بدیهی است که ظرفیت رای هیچکدام از نامزدهای بالا در سطحی نیست که به راحتی در یک رقابت برابر پیروز شوند. اما همه آنان، از این ویژگی برخوردارند که برای رسیدن به پیروزی، با تمام جریانات اصولگرا و به ویژه با جریان تندرو به سازش برسند و راه دولت قبلی را ادامه دهند. ولی شایعات فراوان در مورد مدرک تحصیلی و سوابق اجرایی بذرپاش، ضعف آشکار مخبر در دوران معاونت و حواشی فراوان زاکانی در دوران شهرداری تهران، باعث می شود که قاضی زاده و اسلامی، با فاصله ای اندک، از شانس بالاتری برخوردار باشند. آیا این افراد در قد و قواره ریاست جمهوری ایران هستند؟ پاسخ روشن است. اما فراموش نکنیم که محمود احمدینژاد به مدت 8 سال رییس جمهور این کشور بود و با هیچ متر و معیاری، نمی توان او را از آقایانی که اسم بردیم، برتر دانست. نکته دیگر این است که اگر قرار بر حضور سعید جلیلی باشد، اعضای کابینه با یک دو دو تای ساده و سریع، می توانند به این نتیجه برسند که در رقابت با او امکان پیروزی ندارند. جلیلی 58 ساله، سن چندانی ندارد اما عملا به یک پدرخوانده مهم جریان اصولگرایی تبدیل شده و در مقایسه با افرادی همچون حدادعادل، محصولی و دیگران، از نفوذ سیاسی بیشتری برخوردار است و در صورتی که او نامزد شود، حضور هر کدام از اعضای کابینه فعلی در دایره رقابت، نهایتا آنها را تبدیل به «ساقدوش داماد» می کند و نقش تعیین کننده نخواهند داشت.

محمدباقر قالیباف، با وجود حواشی فراوانی که درباره فرزندان او مطرح شده و با آن که در انتخابات تهران نیز کمتر از نیم میلیون رای گرفت، می تواند به آرای استان ها امیدوار باشد و در برابر جلیلی، در قامت یک رقیب جدی پدیدار شود که از امکانات و پشتیبانی رسانه ای و تشکیلاتی نیز برخوردار است. در وصف مشی سیاسی قالیباف؛ می توان او را همچون راننده یک اتوبوس تصور کرد که اگر او را به پنچر کردن چرخ ها تهدید کنند، حاضر است دست کم سی مسافر از چهل مسافر خود را پیاده کرده و صندلی های آنها را به پنچرکنندگان بلقوه تقدیم کند. اما مساله اینجاست که جریان پایداری، به سی صندلی راضی نیست، قصد سازش ندارد و به این جمعبندی رسیده که وقتی خودش می تواند به طور مستقیم سکان را در دست بگیرد، چه حاجت به کاپیتانِ آشنا! بنابراین اگر قالیباف؛ وارد صحنه شود؛ ناگزیر خواهد بود به دست زدن به یک ستیز و دویل تمام عیار. اتفاقا این بار نباید ابایی از استعاره انبرقفلی داشته باشد و بتواند این تصور را جا بیاندازد که حالا طرح نو درانداخته و انبر را برای مهار تندروها به کار می برد! آیا این کار برای قالیباف آسان است؟ خیر. او معذورات بسیار خواهد داشت اما راهی جز ستیز ندارد.

قالبیاف در برابر جلیلی از شانس بیشتری برخوردار است اما در صورتی که جلیلی، مصلحت را در آن بداند که پرویز فتاح را به صحنه بفرستد سناریویی رقم خواهد خورد که در آن، فتاح علاوه بر بخشی از رای شرق، مرکز و جنوب، بخش قابل توجهی از آرای غرب ایران را نیز خواهد گرفت. این در حالی است که نه قالیباف و نه جلیلی، در غرب کشور به اندازه فتاح شانس پیروزی ندارند. اگر چه از حیث رویکرد سیاسی و اندیشگی، فتاح پرتره ای مشابه جلیلی است اما چهره اش دُژم نیست و لحن صدا و حرکات و عملکرد او، به مراتب، اقناع کننده تر از جلیلی است. اگر فتاح رییس شود، آیا «مساله ایران» و موضوع «آزادی» و رویکرد بانکی پورها، تغییر خواهد کرد؟ خیر. می توان به آسانی پیشبینی کرد که فتاح با این رویکرد حکمرانی مشکل خاصی ندارد. اما ترجیح می دهد دولت بعدی، با کار عمرانی و پروژه و عمل شناخته شود و حصارکشی ها و سختگیری های اجتماعی پرحاشیه، چندان برجسته نشود. ولی مساله اینجاست که اولا فتاح، یک دولت تورم بالاآورده و بدهکار را با ده ها هزار پروژه بر زمین مانده تحویل خواهد گرفت و پول چندانی برای کار و عملیات ندارد و دوم این که نوع کنشگری مردم و اعتراض شهروندان، به راحتی قابل مستور کردن و خاموش کردن نیست. مگر این که مهندسی اجتماعی و پایین کشیدن فتیله اینترنت به حدی برسد که اکثریت جامعه خاموش شوند و از صدا بیفتد تار و کمونچه!

تحلیل رویکرد شورای نگهبان به نامزدهای ریاست جمهوری حتی با لحاظ نمودن ایده «قوی سیاه» نیکولاس طالب، کار دشواری نیست و بسیار بعید است که این نهاد، حاضر شود افرادی همچون عباس آخوندی، محمد جواد آذری جهرمی و مسعود پزشکیان را تایید صلاحیت کند. اما بگذارید از جبهه مقابل اصولگرایان مثال بیاوریم و بپرسیم: آیا اصلاح طلبان، شانسی برای بازگشت به صحنه دارند و می توانند به شکلی ناگهانی، یک تحول سیاسی – اجتماعی بزرگ را رقم بزنند؟ به دو دلیل، پاسخ را منفی می دانم. اول این که علی القاعده؛ شورای نگهبان حاضر به تایید صلاحیت اصلاح طلبان تابلودار و چراغ دار نیست. دوم این که شبه اصلاح طلبانی همچون همتی و جهانگیری هم، حتی در صورت تایید صلاحیت، نمی توانند از احتمال پیروزی خود مطمین باشند و در انتخاباتی با مشارکت پایین، در برابر قالیباف و فتاح، شانس پیروزی شان پایین است. اما در مورد افرادی که باید آنان را با تساهل و تسامح به عنوان اصولگرای معتدل وصف کنیم، ظاهرا بیش از همه، بخت با علی لاریجانی یار است. اگر تصور کنیم که حلم و بردباری او در رد صلاحیت پیشین از سرِ دوراندیشی بوده و قرار است «مزد صبر» گیرد و از فیلتر بگذرد، امکان بالایی برای پیروزی دارد و می تواند در جایی بایستد که دوران ریاست جمهوری او، به نقطه عطفی در یک مقطع سخت و بحرانی تبدیل شود.

311311

نوشته های مشابه