کتاب‌های مورد علاقه منصور یاقوتی

کتاب‌های مورد علاقه منصور یاقوتی
آفتاب‌‌نیوز :

این داستان‌نویس و منتقد ادبی پیشکسوت متولد سال ۱۳۲۷ در کرمانشاه از آخرین کتاب‌هایی که خوانده، کتاب‌هایی که دوست داشته که او می‌نوشته و کتاب‌هایی که به خاطر شرایط خود نتوانسته بخرد و بخواند می‌گوید. 

متن گفتگو با منصور یاقوتی در ادامه می‌آید:

آخرین کتابی که مطالعه کرده‌اید، کدام کتاب بوده است؟

دارم «شاهنامه» فردوسی، نسخه ژول مول را می‌خوانم؛ «شاهنامه» فردوسی چند نسخه دارد که معروف‌ترین نسخه چاپ مسکو است و پژوهشگران اتحاد شوروی و آن روزگار درباره این کتاب پژوهش کردند و نسخه معتبری را وارد بازار ایران و جهان کردند. نسخه دیگر ژول مول است. او فرانسوی است و برای این‌که نسخه معتبری را به دست بیاورد به هندوستان سفر می‌کند و زحمات فراوانی می‌کشد. ویژگی این نسخه این است که پیشگفتار معتبری دارد و درباره گردآوری شاهنامه فردوسی، به وجود آمدن کتاب و فرایند تاریخی‌ای که این کتاب طی کرده سخن گفته است و به کسانی که می‌خواهند شاهنامه را بخوانند کمک می‌کند.

 شاهنامه فردوسی کتاب بالینی من است؛ کتاب‌های بالینی کتاب‌هایی هستند که خواننده‌ها آن‌ها را در تمام عمر در کنار خودشان دارند و هر از چندگاه به آن‌ها مراجعه می‌کنند. کلیات سعدی یا رمان‌هایی مانند «جنگ و صلح» و «دن آرام» کتاب‌های بالینی هستند و انسان می‌تواند به این کتاب‌ها مراجعه کند. علت مراجعه جدید من به شاهنامه این است که یکی از شبکه‌های تلویزیونی برنامه‌ای درباه لرستان پخش می‌کرد. پدر و پسری کنار غاری نشسته بودند و آن پدر داستان می‌خواند و روایتش این است که جنگ سختی بین ایرانیان و تورانیان صورت می‌گیرد که به صورت مشخص از چین سخن به میان می‌آورد. بهرام بعد از نبرد سهمگین متوجه می‌شود که تازیانه‌اش را در حین نبرده جا گذاشته یا گم کرده و نگران این است که تازیانه به دست دشمن بیفتد. او با گودرز و گیو مشورت می‌کند و می‌گوید تازیانه‌ام گم شده و می‌خواهم بروم و تازیانه را بیاورم. آن‌ها می‌گویند ما تازیانه بهتری داریم با دسته جواهرنشان که باارزش است چرا این وقت شب دنبال تازیانه بروی؟ آن‌ها نگران جان بهرام هستند، زیرا دشمن مسلح است. آن‌ها به بهرام می‌گویند می‌خواهی خود را به خاطر تازیانه به کشتن بدهی؟ جوابی که بهرام می‌دهد مهم است. او مسئله آبرو و ننگ و نام را مطرح می‌کند که برای انسان‌های عصر اساطیری و دوران گذشته مهم بوده است. بهرام می‌گوید نام من در دسته تازیانه کنده شده و نمی‌خواهم این تازیانه که نام من بر روی آن کنده شده به دست دشمن بیفتد و باید بیاورمش. تنهایی دنبال تازیانه‌اش می‌رود و جان خود را از دست می‌دهد. 

قبل این شاهنامه هم کتاب‌هایی را که ناشران به عنوان هدیه عید برایم فرستاده بودند مطالعه کردم؛ یکی‌شان را نشر شهر قلم برایم فرستاده بود که منتخبی از شاهنامه بود. در رمان‌هایی که این اواخر می‌خواندم به رمان معروف و مورد علاقه‌ام «دن آرام» اثر میخائیل شولوخوف مراجعه کردم. کتاب دیگری هم برایم فرستاده‌اند از مجموعه «ایران ۱۰۰۱» با عنوان «۱۰۰ میراث ایران» که کتاب نفیسی است که انتشارات اگر آن را چاپ کرده است. این کتاب باارزشی است؛ مثلا درباره گلاب‌گیری مطلبی آورده‌اند با تصاویر زیبا، درباه نقالی، آداب و رسوم نوروز، موزه میراث روستایی گیلان، آرامگاه بایزید بسطامی و زیارتگاه بسطامی و غار علیصدر و و جاده چالوس و. هم توضیحاتی دارد که زیر نظر آرش آقایی تدوین شده و به تازگی هم منتشر شده است. کتاب بسیار خوبی است و توصیه می‌کنم این کتاب را تهیه کنند و بخوانند.

من آخرین کتاب‌های کلاسیکی که خواندم «مرزبان‌نامه» با تصحیح دکتر خلیل خطیب رهبر، استاد دانشگاه تهران بود که انتشارات امیرکبیر چاپ کرده است.

 کتاب کلاسیک و یا معروفی هست که نخوانده باشید؟

زیاد هست، چون کتاب‌هایی در جهان و ایران نوشته شده که به دست ما نرسیده است؛ مثلا در کتابخانه ملی موجود است که دسترسی به آن برای من مشکل است. باید در تهران باشی که بتوانی به کتابخانه ملی مراجعه کنی و کتاب را به امانت بگیری و بخوانی. یا کتاب‌هایی در کتابخانه‌های مسکو، واشنگتن و آلمان وجود دارد، کتاب‌های نفیس از گذشتگان و مرتبط با تاریخ ایران و لازمه‌اش این است که در این کشور‌ها باشید که به این کتاب‌ها دسترسی پیدا کنید.

 کتابی هست که از خواندنش پشیمان شده باشید و یا نصفه رها کرده باشید؟

 در روزگار معاصر به دلیل این‌که تکنولوژی چاپ در سراسر ایران پیشرفت سرسام‌آوری کرده و چاپخانه‌ها نیار دارند که مرتب متن به دست‌شان برسد و منتشر کنند، برای‌شان مهم نیست که چه چیزی به دست‌شان می‌رسد و فقط سوآدوری برای‌شان مهم است. متأسفانه بسیاری از ناشران هم به این موضوع اهمیت نمی‌دهند، این‌که چه رسالتی دارند و چه باید منتشر کنند که به انسان از نظر اخلاقی و معنوی کمک کند و موجب پیشرفت فکری شود و معذرت می‌خواهم که می‌گویم هر متن مزخرفی را چاپ و منتشر می‌کنند. برخلاف گذشته که می‌گفتند هر کتابی ارزش یک‌بار خواندن را دارد، امروزه دیگر این حرف اعتباری ندارد و برای خواندن کتاب باید به کارشناس کتاب مراجعه کرد، کسی که نسبت به کتاب شناخت دارد و مرتب کتاب‌ها را می‌خواند. متأسفانه برخی از نویسنده‌ها برایم کتاب می‌فرستند که با خواندن چهار – پنج صفحه متوجه می‌شوم کتاب حرف خاصی ندارد و افسوس می‌خورم که چرا این صفحات را مطالعه کردم. از این دست کتاب‌ها زیاد منتشر می‌شود که باید فکری به حالش کرد.

 عنوان مشخصی را نام نمی‌برم، زیرا مسئله آبروی نویسنده‌ها مطرح است و صحیح نیست که نام ببرم البته اگر بخواهم نام ببرم افراد زیادی هستند به ویژه در حوزه شعر که هر مطلب بیهوده‌ای را به چیز‌هایی تبدیل می‌کنند که فکر می‌کنند شعر است و خیلی زیاد هم بیرون می‌آید که ارزش شعری ندارد و از خواندن‌شان پشیمان می‌شوی. اجازه بدهید اسم نیاورم، زیرا باعث دلخوری شاعران و نویسندگان می‌شود.

چه کتابی را دوست داشتید که شما آن را می‌نوشتید و نام شما پای آن کتاب بود؟

تعداد کتاب‌ها زیاد است. از نویسندگان خارجی می‌توانم این کتاب‌ها را نام ببرم؛ از روسیه از آثار تولستوی مانند «لاکو کارنینا» و «جنگ و صلح»، آثار داستایوفسکی، کار‌های آنتوان چخوف و رمان عظیم و حسرت‌برانگیز «دن آرام» شولوخوف که یکی از شاهکاری بزرگ جهان است. از آمریکا می‌شود از کار‌های جان اشتاین‌بک که آثارش برجسته و حسرت‌برانگیز هستند نام برد مانند «خوشه‌های خشم» یا «شرق بهشت» و «سپیددندان» جک لندن یا کار‌های ماکسیم گورکی، البته رمان «میراث» یا داستان بلند «سه رفیق» که کار‌های باارزشی هستند و «پابرهنه‌ها» اثر زاهاریا استانکو یا «ژرمینال» اثر امیل زولا. این‌ها کار‌های باارزشی است که نویسنده‌ای مانند من دلم می‌خواسته کار‌هایی در سطح این آثار نوشته باشم.

در میان نویسنده‌های ایرانی هم باید بگویم قصه و داستان پیشینه کهنی دارد که می‌توان به داستان‌های شاهنامه اشاره کرد مانند داستان «رستم و اسفندیار» که جاودانه است و دیگر داستان‌های شاهنامه یا داستان «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی. اما از نویسنده‌های معاصر خب نویسندگی به شکل مدرن با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده شروع شد و صادق هدایت آن را گسترش داد. هدایت کار‌های درخشانی ارائه داده مانند داستان «سگ ولگرد»، «داش آکل» و «بوف کور»، صادق چوبک داستان کوتاه درخشانی در مجموعه «انتری که لوطی‌اش مرده بود» دارد و آخرین‌ها هم کار‌های مسعود کیمیایی است. او دو رمان خوب نوشته و به نظرم موفق عمل کرده است. نخستین رمانش «جسد‌های شیشه‌ای» است و رمان دیگرش «سرود‌های مخالف ارکستر‌های بزرگ ندارند» که کار‌های خوبی هستند. 

همه ما گاه کتاب‌هایی داریم که در کتابخانه‌های‌مان در نوبت خوانده شدن هستند، کدام کتاب‌ها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارند؟

متأسفانه به خاطر وضعیتی که در زندگی برایم به وجود آمد نتوانستم کتاب‌های زیادی بخرم؛ من از شغلی که به آن علاقه داشتم یعنی آموزگاری بی هیچ دلیلی اخراج شدم. تنها محل درآمدم همان دستمزدی بود که از وزارت آموزش و پرورش می‌ریختند و می‌توانستم کتاب بخرم. سرمایه‌ای هم نداشتم، ناگزیر از محیط‌های کارگری سر درآوردم و حدود سه سالی در کارخانه‌های شرق تهران و نزدیک جاده آبعلی و منطقه خاک‌سفید بودم. زندگی کارگری هم بخور و نمیر است یعنی آن‌قدر دستمزد می‌دهند که بتوان ساندویچی خرید به همین دلیل نتوانستم کتاب‌های زیادی بخرم که در نوبت خواندن باشند بنابراین به ندرت می‌توانم به کتاب‌هایی اشاره کنم که در نوبت خواندن باشند. الان کتابی هست که به تازگی خریده‌ام و هنوز نخوانده‌ام، کتاب «گروندریسه» نوشته کارل مارکس با ترجمه کمال خسروی و حسن مرتضوی که در نوبت خواندن است. البته کتاب‌های بسیاری هست که دلم می‌خواهد داشته باشم و بخوانم که بودجه‌ای ندارم.

دوست دارید کتاب‌هایی را بخوانید که شما را به لحاظ احساسی درگیر کند یا به لحاظ فکری؟

هر دو. یعنی کتابی که بتواند از نظر فکری من را پیش ببرد و یا از نظر احساسی انسان را متعالی کند هر دو در جایگاه خود ارزشمند هستند و نمی‌توان یکی را کنار گذاشت. اما تعلق خاطر من به تاریخ است به ویژه تاریخ ایرانی و کتاب‌های معتبری را که مربوط به تاریخ ایران باشد با علاقه می‌خوانم. همچنین رمان‌هایی که در سطحی عالی نوشته شده باشد. البته در جهان رمان خوب کم نوشته می‌شود، زیرا نویسنده بزرگ با توجه به شرایط جامعه جهانی کم داریم. جهان سرمایه‌داری شرایط خود را بر جهان تحمیل کرده و پول تنها معیار ارزش‌ها شده است، به‌ویژه در حوزه کتاب تأثیر مخرب خود را برجای گذاشته و رمان‌های بزرگ در سطح «خوشه‌های خشم» و» دن آرام» و «آزادی یا مرگ» نیکوس کازانتزاکیس کم نوشته می‌شود. از طرف دیگر آرمان‌گرایی هم در سطح جهان فروکش کرده و در حوزه رمان هم احساسات است که رخداد‌ها را پیش می‌برد. در حوزه تفکر هم در زمینه تاریخ، اقتصاد و جامعه‌شناسی و نقد ادبی کتاب‌های کمی هست. در حوزه نقد ادبی کار‌های خوبی نداریم یا در ایران کسی را ندیده‌ام که نقد ادبی معتبر بنویسد. اگر بخواهیم نمونه نقد ادبی معتبر بیاوریم، می‌توانم به گئورک لوکاچ اشاره کنم که آثار زیادی از او به فارسی ترجمه شده است. اگر معیار لوکاچ باشد کسی را نداریم که کار معتبری منتشر کند که نقد درستی بر آن داشته باشد. این‌طور منتقدی نمی‌شناسم، اما اگر نقد ادبی در سطح لوکاچ باشد و یا سطح «ادبیات چیست» ژان پل سارتر و یا «تعهد اهل قلم» آلبر کامو آن را با علاقه می‌خوانم.

کتابی که احساسات شما را بیشتر از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟

 یکی از کتابی‌هایی که درتمام جهان و در ایران ترجمه شده و خواننده را به گریه انداخته، شاهکاری به نام «خرمگس» است که نویسنده آن انگلیسی است، اما وقایع رمان در ایتالیا پیش می‌رود و در واقع کتاب وقایع انقلاب ایتالیا است که کتاب تأثیرگذاری بوده و سرنوشت تراژیک قهرمان داستانش واقعا گریه‌آور است. می‌توانم از این کتاب نام ببرم. بر رمان «دن آرام» هم همیشه تکیه می‌کنم، اما چهار جلد است و حوصله می‌خواهد که بخوانی‌اش.

در انتها می‌خواهم از کتاب خودم با عنوان «حماسه بابک خرم‌دین» نام ببرم که در ۸۸۰ صفحه با قیمت ۱۳۴هزار تومان در انتشارات نگاه منتشر شده است و امیدوارم خوانندگان این کتاب را دوست داشته باشند، اما مسئله‌ای که وجود دارد این است که با گذشت حدود یک‌سال از انتشار این کتاب، ندیدم نقدی درباره آن نوشته شده باشد.

نوشته های مشابه