نباید پناهیان را رها کرد
با این حال داستان ما و پناهیان تازه شروع شده. یعنی این آغاز ماجراست. خود پناهیان هم در شب های پیش گفت بعضی ها دنبال بهانه بودند. درست هم گفت. پناهیان سال هاست به اسم دفاع از ارزش های انقلابی و اسلامی هرچه دل نه چندان تنگش خواسته بر زبان آورده. مردم را ترسانده. وقتی روی منبر بروی و با حرارت و کف بر لب آورده و رگِ متورم از مسیولان بخواهی تا مخالفان شورای نگهبان را اعدام کنند، باید هم از تو بترسند. این ترس البته تا ابد ادامه نخواهد یافت. مردم دیر یا زود فرصتی پیدا می کنند تا حساب همه این توهین ها و تحقیرها را با تو صاف کنند. در این یکی دو روزه همه آنها که ترسیده بودند جرات پیدا کردند تا بی پروا و آشکارا و حتی در رسانه های رسمی یقه کسی را که سال ها بود بر منبر رسول خدا یکه تازی می کرد بگیرند و او را بر زمین گرم بکوبند و حتی محافظه کارترین ها هم از مشتی و لگدی و دست کم نیشگونی مضایقه نکردند. پناهیان! ببین و عبرت بگیر و آن روزی را تصور کن که این واقعه از فضای مجازی به زمینی حقیقی منتقل شود.
دیگر اینکه پناهیان هرچه بیشتر حرف می زند به حکم «المرء مخبوء تحت لسانه» بیشتر خودش را لو می دهد. در همین عذرخواهی کذایی می گوید من در جایی هم از زبان حاسدان گفته بودم ولیّ خدا را باید کشت اما این تکه را تقطیع نکردند، چراکه می دانستند کسی این حرف را از سوی من قبول نمی کند. آفرین. آنهایی که سخنان پناهیان را تقطیع کردند اگرچه آدم های باانصافی نبودند اما آدم های کم هوشی هم نبودند. آنها خوب می دانستند مخاطب، چه حرف هایی را با توجه به پیشینه پناهیان از قول او قبول می کند و چه حرف هایی را قبول نمی کند. می دانستند چنین لحنی از آخوندی که خودش را قسیم جنت و نار می داند و به راحتی حکم مفسد فی الارض بودن دیگران را صادر می کند و مسلمانِ تراز در نظر او جیگردار و قمه کش است، پذیرفتنی است. البته در این عذرخواهی هم پناهیان صداقت به خرج نمی دهد و از آن بخشی که گفته «من نمی دانم چرا اینها برای خودشان باند درست نکردند»، سخنی به میان نمی آورد. این حرف که دیگر سخن حاسدان و دشمنان نبود، بلکه عقیده خود پناهیان بود. این که محمد مصطفی و علی مرتضی (درود خدا بر آنان باد) باند و دسته برای خودشان درست نکردند برای پناهیان جای تعجب دارد، چراکه در منظومه فکری او پیامبر اسلام و امامان شیعه غایتی جز به دست گرفتن قدرت نداشتند. این را به صراحت گفته. بارها و بارها. از چنین منظری جای تعجب هم دارد. از چنین منظری رفتار مسلم بن عقیل هم جای تعجب دارد. مسلم می توانست در منزل هانی دخل ابن زیاد را به راحتی بیاورد. شاید در آن صورت اصلا واقعه ای مثل عاشورا به وقوع نمی پیوست و شیعیان هم تا ابد عزادار نمی شدند. اگر پناهیان در آن روزگار به جای مسلم بود قطعا همان کاری را می کرد که هانی از او خواسته بود چراکه به هیچ چیزی جز به دست آوردن قدرت فکر نمی کرد، اما ما برخلاف پناهیان امامی را دوست می داریم و تا ابد داغدار اوییم که برای خلافت و قدرت دست به هر کاری نمی زد. امامی که هم خودش و هم پیروانش مظهر و معیار فتوت و جوانمردی اند از صبح ازل تا شام ابد. بله، معیار مسلمانی و جگرداری، قمه کشی نیست. عربده کشی هم نیست. آنهایی که در روز عاشورا به مصاف شقی ترین مخلوقات روی زمین رفتند هیچ کدامشان قمه کش نبودند. عاشق ترین و مهربان ترین بندگان خداوند بودند و البته به وقتش حماسه ها هم آفریدند.
همان طور که گفتم داستان ما و پناهیان تازه شروع شده. او تیوریسین خشونت است. از اواخر دهه هفتاد تا حالا. قرایت او و امثال او از امر مقدس تا به امروز فجایع بسیاری به بار آورده. عدالت خواهی او و نظایر او هم یک دعوی توخالی است. ادعایی مردرندانه که در مواجهه با دوستان و نزدیکان و خودی ها برخورد مومنانه را توصیه می کند و در مواجهه با دیگران گوشت تلخی و خشونتِ حداکثری را. الغرض: آنچه چند روز پیش اتفاق افتاد را باید به فال نیک گرفت. پناهیان از حصار امنیت خودساخته اش بیرون آمد. حالا وقت نقد صریح و بی پروای او و امثال اوست. نباید بگذاریم این طایفه یکسان ساز که تشنگان قدرتند و نه شیفتگان خدمت، بشوند نماینده همه ارزش های دینی و انقلابی. آنها یک فرقه اند و مثل همه فرقه های موجود در دنیا به چیزی جز منافع حزبی و گروهی خویش نمی اندیشند.