خلاصه کتاب آدم کنترلی دیوید بدیل: بررسی جامع و کامل

خلاصه کتاب آدم کنترلی ( نویسنده دیوید بدیل )

«خلاصه کتاب آدم کنترلی» داستان هیجان انگیز و خنده داریه از دیوید بدیل، نویسنده و کمدین معروف، که ماجرای دو قلوهای بازیگوش به اسم فرد و اِلی رو تعریف می کنه. این خواهر و برادر یه روز به طور اتفاقی یه دسته بازی مرموز پیدا می کنن که می تونه آدم ها رو تو دنیای واقعی کنترل کنه! فکرشو بکنید، چه قدرتی! اما خب، هر قدرتی یه سری مسئولیت هم داره و اینجاست که ماجراهای بامزه و گاهی هم دردسرساز شروع میشه. این کتاب فقط یه داستان فانتزی ساده نیست، بلکه پر از درس های مهمه که با یه زبان شیرین و دوست داشتنی بهمون یاد میده.

خلاصه کتاب آدم کنترلی دیوید بدیل: بررسی جامع و کامل

اگه شما هم از اون دسته آدم ها هستید که عشق بازی های ویدیویی اند یا دلتون میخواد یه مدت تو دنیای یه داستان فانتزی غرق بشید، «آدم کنترلی» دقیقاً همون چیزیه که بهش نیاز دارید. دیوید بدیل با یه قلم جذاب و طنز خاص خودش، بچه ها رو به یه ماجراجویی دعوت می کنه که توش هم می خندن و هم کلی چیز یاد می گیرن. این کتاب واقعاً یه تجربه متفاوته، چون هم سرگرمتون می کنه و هم کاری میکنه که به خیلی چیزها فکر کنید. از اون کتاب هاست که بعد از خوندنش تا مدت ها تو ذهنتون میمونه و شخصیت هاش رو فراموش نمی کنید.

داستان کتاب یه جوریه که از همون اولش شما رو با خودش همراه می کنه. فرد و اِلی، دو تا قلوی دوست داشتنی و شیطون، هر کدوم شخصیت های خاص خودشون رو دارن که باهاشون ارتباط برقرار کردن خیلی راحته. حس می کنید که اون ها رو از قبل می شناختید. چیزی که این کتاب رو واقعاً خاص می کنه، نه تنها ماجرای هیجان انگیزشه، بلکه پیام های عمیقی هم هست که لایه های پنهان داستان رو تشکیل میده. این پیام ها اونقدر شیرین و غیرمستقیم گفته میشن که اصلاً احساس نمی کنید دارید یه درس اخلاقی می خونید، بلکه به صورت طبیعی باهاشون درگیر میشید و خودتون بهشون فکر می کنید. برای همین، هم بزرگترها و هم بچه ها می تونن از این کتاب حسابی لذت ببرن و یه تجربه به یاد موندنی داشته باشن.

آدم کنترلی، یه دنیای جادویی با یه دسته بازی معمولی!

«کتاب آدم کنترلی» (The Person Controller) شاهکار دیوید بدیل، نویسنده خلاق و طنزپرداز بریتانیاییه که توسط انتشارات پرتقال با ترجمه روان و جذاب مریم رئیسی به فارسی منتشر شده. این کتاب، یه رمان فانتزی و طنزه که برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشته شده، اما راستش رو بخواهید، هر کسی با هر سنی می تونه از خوندنش حسابی کیف کنه و لبخند رو لباش بیاد. کافیه یه بار اسمش رو تو سایت های کتاب فروشی سرچ کنید تا ببینید چه قدر محبوبه و نظرات مثبت زیادی داره.

ژانر کتاب یه ترکیب دلنشین از فانتزی، طنز و ماجراجوییه. یعنی هم دنیایی خیالی و جادویی داره، هم لحظه های خنده دار کم نیست و هم شخصیت ها مدام در حال کشف و تجربه چیزهای جدیدن. این ترکیب باعث شده کتاب هیچ وقت خسته کننده نشه و خواننده همیشه مشتاق باشه تا بدونه تو صفحه بعدی چه اتفاقی میفته. دیوید بدیل همیشه تو آثارش یه دیدگاه خاص و منحصربه فرد داره که مخاطب رو به فکر فرو می بره، اما این کار رو با یه زبون کاملاً ساده و دوستانه انجام میده تا برای بچه ها هم قابل فهم باشه.

محبوبیت کتاب «آدم کنترلی» فقط به خاطر داستان جذابش نیست. تصویرگری های جیم فیلد هم که برای این کتاب انجام شده، یه عالم به جذابیتش اضافه کرده. این تصاویر نه تنها به تجسم بهتر شخصیت ها و محیط داستان کمک می کنن، بلکه خودشون به تنهایی یه اثر هنری محسوب میشن. وقتی کتاب رو دستتون می گیرید، انگار با یه جعبه پر از هیجان روبرو هستید که هر صفحه اش یه غافلگیری جدید براتون داره. خلاصه که این کتاب واقعاً یه پکیج کامله برای لذت بردن از دنیای داستان.

خلاصه داستان آدم کنترلی: از شیطنت تا مسئولیت پذیری

خب، بریم سراغ هسته اصلی ماجرا، یعنی خلاصه داستان آدم کنترلی. اگه می خواید بدونید این کتاب چه ماجراهایی رو تو خودش جا داده، باهام همراه باشید.

کشف یه دسته بازی مرموز: شروع دردسر!

داستان از جایی شروع میشه که ما با دو تا قلوی شبیه هم، فرد و اِلی آشنا میشیم. این دو تا، واقعاً عاشق بازی های ویدیویی هستن و بیشتر وقتشون رو صرف همین کار می کنن. یعنی میشه گفت تمام زندگی شون دور و بر بازی می چرخه. از اون خانواده های خاصی هم دارن که باباشون معتاد ساندویچ بیکن و مامانشون همش تو فکر ساختن اتاق زیرشیروونیه! خلاصه، یه زندگی معمولیِ رو به بالا دارن.

یه روز، دسته بازی اِلی خراب میشه و اینجاست که حسابی تو دردسر میفتن. چون بدون دسته بازی، یعنی بدون سرگرمی، زندگی شون بی معنی میشه. تو همین اوضاع ناامیدی، با یه مرد مرموز و عجیب و غریب ملاقات می کنن. این مرد، یه دسته بازی بهشون میده که واقعاً عجیب و غریبه و هیچ وقت مشابهش رو ندیده بودن. جالب اینجاست که هیچ پولی هم بابتش نمیگیره. انگار که یه هدیه از دنیای دیگه بهشون رسیده باشه.

اولش، دوقلوها فکر می کنن این دسته خراب شده و به درد نمی خوره، چون نمی تونن باهاش بازی های ویدیویی خودشون رو کنترل کنن. حسابی ناامید میشن. اما بعد از کلی کلنجار رفتن و امتحان کردن های مختلف، یهو متوجه میشن که این دسته یه قدرت خیلی خیلی عجیب و فوق العاده داره: می تونه آدم ها رو تو دنیای واقعی کنترل کنه! فکرشو بکنید! یه دسته بازی که میشه باهاش مامان و بابا رو کنترل کرد! یا حتی معلم ها رو! همین جاست که داستان حسابی هیجان انگیز میشه و ورق برمی گرده.

قدرت گرفتن و کیف کردن: از شوخی تا انتقام!

بعد از اینکه فرد و اِلی این قدرت جادویی رو کشف می کنن، انگار دنیا رو بهشون دادن. اولش شروع می کنن به شوخی های کوچیک. مثلاً معلمشون رو وادار می کنن که وسط کلاس برقصه یا یهو حرف های بامزه بزنه. این کارها حسابی بهشون مزه میده و فکر می کنن که حالا دیگه شاه و وزیر دنیان.

اما خب، آدم که قدرتش زیاد میشه، کم کم ممکنه از مسیرش خارج بشه. دوقلوها شروع می کنن از این قدرت برای گرفتن انتقام از قلدرهای مدرسه استفاده کردن. اون قلدرهایی که همیشه اذیتشون می کردن، حالا یهو مجبور میشن کارهای عجیب و غریب انجام بدن و جلوی همه مسخره بشن. این کارها نه تنها حسابی بهشون هیجان میده، بلکه باعث میشه حس غرور و قدرت کنندگی زیادی داشته باشن. انگار که بازی های ویدیویی شون رو آوردن تو دنیای واقعی و دارن زندگی واقعی رو مثل یه بازی کنترل می کنن.

تو این مرحله، همه چیز براشون عالی به نظر میاد. هر کاری که دوست دارن، می تونن انجام بدن. از کارهای کوچیک و بی اهمیت گرفته تا ساختن لحظه های هیجان انگیز و باورنکردنی برای خودشون و بقیه. اون ها راز بزرگی رو دارن که بهشون حس خاص بودن میده و فکر می کنن که کسی نمی تونه جلوشون رو بگیره. اما خب، همونطور که میگن، هر چیزی یه روی دیگه هم داره و این قدرت زیاد، کم کم داره راه خودش رو به سمت دردسرهای بزرگ باز می کنه.

وقتی اوضاع از کنترل خارج میشه: پیامدهای ناخواسته!

اون شور و هیجان اولیه کم کم جای خودش رو به نگرانی میده. چیزی که اولش یه سرگرمی بی ضرر به نظر می رسید، حالا تبدیل به یه مشکل بزرگ و جدی شده. فرد و اِلی کم کم می بینن که کارهایی که با دسته کنترلی انجام میدن، فقط شوخی نیستن و نتایج غیرمنتظره و گاهی هم ناراحت کننده ای دارن. مثلاً یهو می بینن که کنترل کردن آدم ها، باعث میشه اون ها کارهای احمقانه و خطرناک انجام بدن که اصلاً به فکرشون هم نمی رسید.

مسئله اخلاقی اینجا حسابی پررنگ میشه. آیا درسته که زندگی دیگران رو دستکاری کنیم؟ حتی اگه هدفمون فقط خندیدن باشه؟ این سوال ها کم کم تو ذهن دوقلوها شکل می گیره. هر چقدر بیشتر از دسته استفاده می کنن، بیشتر با پیامدهای عجیب و غریب کارهای خودشون روبرو میشن. دیگه مثل قبل همه چیز فقط خنده دار نیست. تو این بین، تنش بین فرد و اِلی هم زیاد میشه. هر کدومشون یه نظر درباره چگونگی و میزان استفاده از دسته کنترلی دارن و این اختلاف نظرها، باعث دعواها و ناراحتی های زیادی بینشون میشه.

کنترل کردن آدم ها شاید اولش خیلی جذاب به نظر برسه، اما وقتی به عمق ماجرا میری، می فهمی هر کسی حق انتخاب داره و بازی با سرنوشت دیگران، عواقب سنگینی داره. مسئولیت پذیری اینجا خودش رو نشون میده.

شاید یکی از بارزترین پیامدهای ناخواسته، وقتیه که یکی از کارهای دوقلوها به یکی از اطرافیانشون آسیب جدی می رسونه یا آبروش رو می بره. اونجاست که تازه متوجه میشن این قدرت چقدر می تونه خطرناک و ویرانگر باشه. دیگه این فقط یه بازی کودکانه نیست، بلکه داره زندگی واقعی آدم ها رو تحت تاثیر قرار میده و اینجاست که باید یه تصمیم جدی بگیرن.

یه اتفاق جدی: تلنگری برای دوقلوها

تو دل داستان، یه اتفاق بزرگ و مهم میفته که مثل یه تلنگر قوی، فرد و اِلی رو بیدار می کنه. این حادثه ممکنه یه اتفاق خیلی بزرگ یا یه نتیجه واقعاً وحشتناک از دستکاری های اون ها باشه. مثلاً ممکنه یکی از شوخی هاشون باعث بشه یه نفر واقعاً آسیب ببینه یا حتی جونش به خطر بیفته. اینجاست که دیگه خبری از خنده و سرگرمی نیست و دوقلوها با یه واقعیت تلخ روبرو میشن.

این اتفاق باعث میشه که اون ها برای اولین بار، به صورت جدی به مسئولیت پذیری فکر کنن. درک می کنن که هر عملی، یه عکس العمل داره و قدرت زیاد، مسئولیت های خیلی بزرگتری رو به همراه میاره. دیگه نمی تونن مثل قبل بی خیال باشن و هر کاری دلشون خواست انجام بدن. این نقطه عطف، لحظه مهمی تو رشد شخصیت اون هاست.

اون ها با عواقب بزرگتر و انسانی دستکاری هاشون مواجه میشن. مثلاً شاید متوجه بشن که با یه شوخی، نه تنها آبروی یه نفر رو بردن، بلکه اون شخص رو از نظر روحی هم داغون کردن. این درگیری با وجدان و پیامدهای واقعی کارهای خودشون، باعث میشه که دیدشون نسبت به قدرت و دنیای اطرافشون کاملاً تغییر کنه و حالا دیگه وقت تصمیم گیری های بزرگ و جدیه.

پایان ماجرا و درس هایی که موندگار میشن

بعد از همه این بالا و پایین ها، فرد و اِلی بالاخره به یه نتیجه گیری مهم می رسن. اون ها باید تصمیم نهایی خودشون رو درباره دسته کنترلی و قدرت عجیبش بگیرن. آیا باید این قدرت رو نگه دارن و ریسک های بزرگتری رو به جون بخرن؟ یا باید از شرش خلاص بشن و به زندگی عادی خودشون برگردن؟

تصمیمی که میگیرن، هم هوشمندانه است و هم از رشد شخصیتیشون نشون میده. اون ها یاد می گیرن که بعضی قدرت ها، هر چقدر هم که جذاب باشن، ممکنه بیشتر از اینکه بهشون کمک کنن، آسیب بزنن. این تصمیم، نه تنها به نفع خودشونه، بلکه به نفع تمام کسانیه که ممکنه از کارهای اون ها آسیب ببینن.

در نهایت، فرد و اِلی با درس هایی که تو این ماجراجویی نفس گیر یاد گرفتن، به زندگی عادی برمی گردن. اما خب، دیگه اون دوقلوهای سابق نیستن. اون ها بزرگ تر، عاقل تر و مسئولیت پذیرتر شدن. ماجراجویی با دسته کنترلی، باعث شد تا دنیای اطرافشون رو بهتر بشناسن و به ارزش هایی مثل انتخاب آزاد، همدلی و مسئولیت پذیری پی ببرن. این کتاب با یه پایان هوشمندانه، نه تنها داستان رو به خوبی جمع می کنه، بلکه یه عالمه جای فکر کردن برای خواننده باقی میذاره.

شخصیت هایی که باهاشون زندگی می کنیم: فرد، اِلی و مرد مرموز

هر داستان خوبی، شخصیت های فراموش نشدنی داره و «آدم کنترلی» هم از این قاعده مستثنی نیست. شخصیت های اصلی این کتاب، فرد و اِلی و البته اون مرد مرموز، هر کدوم نقش مهمی تو شکل گیری و پیشبرد ماجرا دارن.

فرد: از هیجان زده تا محتاط

فرد، یکی از دوقلوهای اصلی داستانه. اولش یه پسر هیجان زده و کمی بی احتیاط به نظر میاد. عاشق بازی های ویدیوییه و وقتی قدرت کنترل آدم ها رو پیدا می کنه، از همه بیشتر ذوق می کنه. فرد کسیه که بیشتر دوست داره از این قدرت برای شیطنت های بامزه و گرفتن انتقام از قلدرها استفاده کنه. شاید بشه گفت تو بخش اول داستان، کمی عجول و خودخواه به نظر میاد و خیلی به عواقب کارهایش فکر نمی کنه.

اما همونطور که ماجرا پیش میره و با چالش های بزرگتری روبرو میشه، می بینیم که فرد هم کم کم تغییر می کنه. اون حادثه بزرگ، باعث میشه فرد حسابی به فکر فرو بره و متوجه ابعاد جدی تر قدرتش بشه. از یه بچه شیطون و بی پروا، تبدیل به یه نوجوون متفکر و محتاط تر میشه که حالا مسئولیت کارهایش رو بیشتر درک می کنه. این رشد و تغییر شخصیت فرد، واقعاً برای خواننده ملموس و قابل باوره و نشون میده که حتی شخصیت های کودکانه هم می تونن عمق زیادی داشته باشن.

اِلی: خواهر باهوش و کمی شیطون!

اِلی، خواهر دوقلوی فرد، هم به اندازه برادرش عاشق بازی های ویدیوییه. اما شاید کمی باهوش تر و منطقی تر از فرده. اِلی از همون اولش نسبت به قدرت جدیدشون کمی محتاط تر عمل می کنه و به پیامدهای کارهایش بیشتر فکر می کنه. البته که اون هم از انجام شیطنت ها لذت می بره و از قدرت جدیدشون هیجان زده میشه، اما معمولاً اولین کسیه که متوجه میشه اوضاع داره از کنترل خارج میشه.

اختلاف نظرهایی که بین اِلی و فرد پیش میاد، باعث میشه که هر دو به عمق ماجرا بیشتر پی ببرن. اِلی نقش یه صدای منطق رو برای فرد بازی می کنه و سعی می کنه اون رو از کارهای خطرناک بازداره. این تفاوت تو دیدگاه و رفتار، باعث میشه شخصیت اِلی هم تو طول داستان حسابی رشد کنه. اون یاد می گیره که چطور بین هیجان و مسئولیت تعادل برقرار کنه و تصمیمات درستی بگیره. اِلی نشون میده که داشتن قدرت زیاد، چقدر می تونه آدم رو تو موقعیت های دشوار قرار بده و چقدر نیاز به فکر و درایت داره.

مرد مرموز: کاتالیزور داستان یا یه ناشناس قدرتمند؟

مرد مرموز، اون کسیه که دسته کنترلی رو به دوقلوها میده و در واقع نقش یه کاتالیزور رو تو داستان بازی می کنه. ما اطلاعات زیادی ازش نداریم و همین مرموز بودن، جذابیتش رو بیشتر می کنه. اون مثل یه قدرت پنهان عمل می کنه که باعث میشه داستان شروع بشه و دوقلوها وارد یه ماجراجویی بزرگ بشن.

میشه گفت مرد مرموز، نماد خود قدرت و تاثیراتشه. اون دسته کنترلی رو بدون هیچ چشم داشتی به دوقلوها میده، اما این کارش، یه جورایی یه آزمایشه. آزمایش اینکه آدم ها وقتی به چنین قدرت بزرگی میرسن، چطور ازش استفاده می کنن. آیا مسئولیت پذیر میشن یا به سمت تباهی میرن؟ حضور این شخصیت، باعث میشه که خواننده بیشتر به مفهوم قدرت و عواقبش فکر کنه.

البته تو داستان شخصیت های فرعی دیگه ای مثل پدر و مادر دوقلوها، یا اون قلدرهای مدرسه هم وجود دارن که هر کدوم به نوعی به پیشبرد داستان کمک می کنن. والدین فرد و اِلی، با وجود ویژگی های خاصشون، نماد زندگی عادی و واقعی هستن که دوقلوها در نهایت باید بهش برگردن. و قلدرها هم که باعث میشن دوقلوها از قدرت جدیدشون برای اولین بار استفاده کنن و وارد بازی قدرت بشن.

فقط یه داستان کودکانه نیست: پیام ها و آموزه های پنهان «آدم کنترلی»

کتاب «آدم کنترلی» فقط یه داستان فانتزی و خنده دار برای بچه ها نیست. دیوید بدیل تو لابه لای این ماجراهای بامزه، یه عالمه پیام عمیق و درس های زندگی پنهون کرده که برای همه سنین مفیده. این کتاب می تونه یه فرصت عالی باشه تا با بچه ها درباره چیزهای مهمی صحبت کنیم.

قدرت زیاد، مسئولیت زیاد: حواست به کارهات باشه!

شاید مهم ترین پیام این کتاب، همون «قدرت زیاد، مسئولیت زیاد» باشه. فرد و اِلی وقتی دسته کنترلی رو پیدا می کنن، اولش فقط به فکر کیف کردن و خوشگذرونی و انتقام گرفتن هستن. اما کم کم متوجه میشن که هر کاری که با این قدرت انجام میدن، یه عواقبی داره که گاهی خیلی جدی و ناراحت کننده است. اینجاست که میفهمن استفاده نادرست از توانایی های بزرگ، می تونه چه آسیب هایی بزنه.

این کتاب به بچه ها یاد میده که داشتن یه توانایی خاص، چه تو دنیای واقعی (مثل استعداد تو یه زمینه خاص) و چه تو یه دنیای فانتزی، یه مسئولیت بزرگه. باید حواسشون باشه که از این قدرت چطور استفاده می کنن و چه تاثیری رو بقیه میذارن. این درس، خیلی مهم و کاربردیه و می تونه دید بچه ها رو نسبت به توانایی هاشون و چگونگی استفاده از اون ها تغییر بده.

هر کسی حق انتخاب داره: به آزادی دیگران احترام بذاریم

وقتی دوقلوها آدم ها رو کنترل می کنن، انگار دارن حق انتخاب رو ازشون میگیرن. کتاب «آدم کنترلی» به خوبی نشون میده که چقدر اراده فردی و داشتن حق انتخاب برای هر انسانی مهمه. حتی اگه کاری که با کنترل کردن یه نفر انجام میدیم، به نظر خودمون بی ضرر باشه، باز هم داریم آزادی اون شخص رو نقض می کنیم.

این پیام، به بچه ها یاد میده که باید به انتخاب ها و تصمیمات بقیه احترام بذارن. ما حق نداریم کسی رو مجبور به کاری کنیم که خودش نمی خواد، حتی اگه فکر کنیم کار درستی انجام میدیم. این مفهوم، پایه و اساس همدلی و احترام تو جامعه است و کتاب «آدم کنترلی» این درس رو به یه شکل خیلی ساده و شیرین به مخاطبش یاد میده.

دنیای بازی کجا، واقعیت کجا؟

فرد و اِلی عاشق بازی های ویدیویی هستن و با دسته کنترلی، سعی می کنن دنیای بازی رو به واقعیت بیارن. اما خیلی زود میفهمن که بین کنترل مجازی تو یه بازی و تاثیرات واقعی تو زندگی، تفاوت از زمین تا آسمونه. تو بازی اگه یه کاراکتر رو کنترل کنی، اون فقط یه کد و پیکسله. اما تو دنیای واقعی، هر کسی احساسات، خانواده و زندگی خودش رو داره.

این کتاب یه جوری به بچه ها یادآوری می کنه که دنیای مجازی هر چقدر هم که جذاب باشه، نمیتونه جای واقعیت رو بگیره. بازی های ویدیویی برای سرگرمی هستن، اما زندگی واقعی، قوانین و پیامدهای خودش رو داره. این درس، مخصوصاً تو این دوره و زمونه که بچه ها حسابی غرق دنیای مجازی شدن، اهمیت زیادی داره و میتونه کمکشون کنه که بین این دو دنیا تعادل برقرار کنن.

همدلی و درک؛ ناجی ماجرا!

یکی دیگه از پیام های مهم کتاب، اهمیت همدلی و درک متقابله. وقتی فرد و اِلی متوجه میشن که کارهای شیطنت آمیزشون چطور روی احساسات و زندگی بقیه تاثیر میذاره، تازه معنی همدلی رو می فهمن. اون ها یاد میگیرن که باید خودشون رو جای بقیه بذارن و به احساساتشون فکر کنن.

همدلی، اون نیروییه که باعث میشه آدم ها تصمیمات درست بگیرن و از آسیب زدن به بقیه پرهیز کنن. کتاب به خوبی نشون میده که چطور درک پیامدهای اعمالمون بر دیگران، می تونه باعث رشد و تغییر مثبت تو شخصیتمون بشه. این درس، برای ساختن روابط سالم و قوی تو جامعه، واقعاً ضروریه و «آدم کنترلی» این مفهوم رو خیلی خوب و غیرمستقیم منتقل می کنه.

خنده و فکر: طنزی که به فکر وادارت می کنه

دیوید بدیل یه کمدین ماهره و این تواناییش رو تو نویسندگی هم حسابی به کار گرفته. کتاب «آدم کنترلی» پر از لحظه های خنده داره که باعث میشه لبخند از لبتون نیفته. اما نکته جالب اینجاست که این طنز، سطحی نیست و اغلب پشت همین خنده ها، مفاهیم عمیق و آموزنده پنهون شده.

یعنی شما دارید میخندید و سرگرم میشید، اما ناخودآگاه ذهنتون هم درگیر یه سری مسائل فلسفی و اخلاقی میشه. این شیوه بیان، باعث میشه که پیام های کتاب بهتر و عمیق تر تو ذهن مخاطب جا بگیره، بدون اینکه حس کنید دارن بهتون درس اخلاق میدن. این ترکیب طنز و آموزه، واقعاً یکی از نقاط قوت اصلی کتاب «آدم کنترلی» به حساب میاد و نشون میده که میشه هم خندید و هم چیزهای مهمی یاد گرفت.

درباره نویسنده: دیوید بدیل، کمدین بانمک و نویسنده قصه های جذاب!

دیوید بدیل (David Baddiel) اسمش رو خیلی ها به عنوان یه کمدین و چهره تلویزیونی تو بریتانیا می شناسن، اما این آقا یه نویسنده تمام عیار هم هست، مخصوصاً تو حوزه ادبیات کودک و نوجوان. بدیل با اون طنز خاص و کمدی های بامزه اش تونسته جای خودش رو تو دل مخاطب ها باز کنه و حالا با کتاب هاش، داره نسل جدیدی از خواننده ها رو هم به خودش جذب می کنه.

چیزی که آثار دیوید بدیل رو تو ادبیات کودک و نوجوان خاص می کنه، سبک نوشتاری منحصر به فردشه. اون می تونه خیلی راحت با زبانی ساده و صمیمی، حرف های مهم و عمیق بزنه. تو کتاب هاش پر از اتفاقات فانتزی و عجیب و غریبه، اما زیر پوست این فانتزی ها، همیشه یه پیام واقعی و یه درس زندگی پنهون شده. بدیل از اون نویسنده هاست که بچه ها رو جدی می گیره و فکر می کنه اون ها هم می تونن درباره مسائل پیچیده فکر کنن، البته به زبان خودشون.

معمولاً تو کتاب های بدیل، شخصیت ها با چالش های غیرمعمول و مشکلاتی روبرو میشن که با یه چاشنی طنز و خلاقیت باید حلشون کنن. اون استاد خلق موقعیت های کمدیه که هم باعث خنده میشه و هم به فکر وادارت می کنه. کتاب «آدم کنترلی» یه نمونه عالی از همین سبکه. داستان هاش پر از شوخی های کلامی، موقعیت های خنده دار و البته ماجراهای هیجان انگیزه.

اگه از «آدم کنترلی» خوشتون اومده، حتماً باید برید سراغ بقیه آثار این نویسنده هم. مثلاً کتاب «آژانس والدین» (The Parent Agency) یکی دیگه از کارهای پرطرفدارشه که حتی تونست جایزه Laugh Out Loud رو هم ببره. یا «بچه مدیر» (The Boy Who Got Accidentally Famous) که اون هم حسابی محبوبه. «تیلور تندر»، «هر روز تولد» و «دنیای دل بخواهی» هم از دیگه کتاب های دیوید بدیلن که به فارسی ترجمه شدن و میتونن حسابی سرگرمتون کنن.

بدیل با هر کتابش نشون میده که داستان های فانتزی و کمدی، فقط برای خندیدن نیستن، بلکه می تونن یه راه فوق العاده برای آموزش مفاهیم عمیق و مهم به بچه ها باشن. اون بچه ها رو به دنیایی دعوت می کنه که توش هر چیزی ممکنه، اما تو همین دنیای خیالی، باید با واقعیت ها روبرو بشن و درس های زندگی رو یاد بگیرن. همین ویژگی هاست که دیوید بدیل رو به یکی از نویسنده های محبوب تو حوزه ادبیات کودک و نوجوان تبدیل کرده.

چرا باید «آدم کنترلی» رو بخونیم؟

حالا که حسابی با خلاصه کتاب آدم کنترلی و ماجراهای فرد و اِلی آشنا شدیم، شاید این سوال براتون پیش بیاد که چرا باید این کتاب رو بخونیم؟ چه چیزی این کتاب رو از بقیه متمایز می کنه؟

اول از همه، این کتاب یه تجربه متفاوت و فوق العاده برای اوناییه که عاشق داستان های فانتزی و پرماجرا هستن. دیوید بدیل با یه ایده خیلی خلاقانه، دنیایی رو خلق کرده که هم بچه ها و هم بزرگترها رو به خودش جذب می کنه. کیه که دوست نداشته باشه یه دسته بازی داشته باشه که بتونه آدم ها رو کنترل کنه؟ این جذابیت اولیه، شما رو به دل داستان می کشونه.

دوم اینکه، «آدم کنترلی» فقط یه داستان سرگرم کننده نیست. همونطور که گفتیم، زیر پوست این داستان پر از خنده و شیطنت، پیام های عمیقی درباره مسئولیت پذیری، اهمیت انتخاب آزاد، تفاوت دنیای مجازی و واقعی و لزوم همدلی پنهون شده. این کتاب به صورت غیرمستقیم و با یه زبان شیرین، این مفاهیم رو به خواننده آموزش میده و کاری می کنه که به خیلی چیزها فکر کنیم.

برای والدین و مربیان، این کتاب یه فرصت طلاییه. میتونید با بچه هاتون این کتاب رو بخونید و بعدش درباره پیام ها و درس هاش باهاشون صحبت کنید. درباره اینکه چطور میشه از قدرت ها درست استفاده کرد، چطور به آزادی دیگران احترام گذاشت، و چطور میشه یه فرد مسئولیت پذیر بود. این کتاب میتونه شروع کننده کلی بحث و گفتگوهای ارزشمند تو خانواده باشه.

اگر هم فرصت ندارید کل کتاب رو بخونید، همین خلاصه کتاب آدم کنترلی بهتون کمک می کنه که با کلیات داستان آشنا بشید و یه دید کلی ازش پیدا کنید. اما صادقانه بگم، لذت خوندن خود کتاب، با اون جزئیات بامزه و دیالوگ های خنده دار، یه چیز دیگه ست. پس اگه دلتون میخواد یه داستان متفاوت، هیجان انگیز و آموزنده رو تجربه کنید، حتماً «آدم کنترلی» رو تو لیستتون قرار بدید.

نوشته های مشابه